پسران عشق- قاضی ربیحاوی

…اگر در آن حالت نبودم. اگر از مالیدن کرم به پوست صورتم با دست‌های او آن‌قدر لذت نمی‌بردم شاید بیش‌تر عصبانی می‌شدم و سرش داد می‌کشیدم و وادارش می‌کردم چندبار معذرت‌خواهی بکند ولی حالا همین که دست او با سفیدی پنبه به صورتم نزدیک می‌شد آرام می‌شدم. اول تماس ناگهانی کرم در یک لحظه‌ی سرد. بعد تکان‌تکان آرام پنبه بر روی پوستم همراه با دردی قابل تحمل، غوطه‌ور در دریای چشمان او. …

پسران عشق
رمان
قاضی ربیحاوی
نشر الکترونیکی«باغ در باغ»، سوئد
چاپ اول: آوریل ۲۰۱۰

دانلود کتاب

۲۰۱۰© BaghDarBagh
تمام حقوق اين کتاب برای نويسنده محفوظ است.
نقل تمامی يا بخش‌ھايی از اين كتاب برای بازچاپ، استفاده در رسانه‌ھا،
گرفتن ميكروفيلم و ترجمه فقط با اجازه‌ی کتبی نويسنده آزاد است.

سنگ سفید: قاضی ربیحاوی

    اگر درست یادم باشد جایی از قاضی ربیحاوی خوانده بودم : آخرش به مرحله‌ای می‌رسیم که می‌بینیم همه‌ی تصویر‌های تراژیک که از خود نشان داده‌ایم پوچ و مسخره بوده و باید به آن‌ها می‌خندیدیم. داستان «سنگ سفید» که رسید دیدم نمی‌شود خندید.
    «باغ در باغ»
    عکاس از روی چوبه دار پرید پایین همه دوربین هاش بالا پایین پریدند چندتا دوربین بزرگ حسابی ما ترسیدیم یکوقت بلایی سر دوربین ها بیاید یکی از ما آه کشید
    چوبه دار هنوز درازکش افتاده بود کف و
    انت بار
    پرسید شما بچه های همین شهرک بغل هستین مگه نه؟
    یکی از ما گفت اومدی از ما عکس بندازی یا از اون مُرده؟
    مژه های عکاس پرپر زدند: مگه مُرده؟
    با دوربین های سفت سیاهش دوید بطرف ماشین پاترول از همان طرف یکی از مامورها داشت به ما نزدیک می شد هر سه ماموری که با پاترول آمده بودند تفنگ ژسه داشتند
    یکی از ما گفت شرط می بندم خشاب هاشون خالیه
    یکی دیگه از ما گفت شرط می بندم خشاب هاشون خالی نیس

    متن کامل